دارم میمیرم از دلتنگیکه صبح جمعه پاشی و سینی صبحانه رو بچینی و جی جی گویان بیدارمون کنی . سرم و بذارم رو پات و بگم هنوز خوابم میاد .چندشت شه از موهام و بشینم و بگم یه لقمه کوچیک واسم بگیر.بلند شیم بریم
هایپر خرید و ذوق کنم و هی غر بزنی آشغال نخر ...بریم جاده چالوس جگر بخوریم ، بستنی بخوریم .. نفس بکشیم و غرق شیم تو خنده....خسته و کوفته بریم خونه مامانت ... چایی نبات بخوریم ، تو خوابت ببره من غر بزنم .. منتظر بابات بشینیم تا شب ..بیاد و با جوجه ما بازی کنه ، برنج رو براش مثل انگشت دونه کنه بذاره دهنش ... جوجه تو بغلمبهانه بگیره جی جی بخواد ...شب بریم خونه ..تو راه با هم غیبت این و اون و کنیم .برسیم و دستور بدی مسواک بزنیم . پتوهارو پهن کنیم و ولو شیم ... اگه بغل نشد اگه دست دور کمر حلقه نشد اکه سرمون رو یه بالش نرفت اگه روبروی هم چشم تو چشم هم خوابمون نبرد .. با هم بگیم :حداقل نوک انگشت پامون اتصال و حفظ کنه .بعد بخوابیم .ولی قبلش اتمام حجت کنم موبایلت و که واسه ورزش صبحگاهی کوک کردی دورتر بذاری تا هی بالاسرما زنگ نخوره و تو بیدار نشی ... بخندی و غر بزنی و بخوابیم...ببخش...برگرد ... بیا... بمون .۲۱ مهر۹۶
+
نوشته شده در یکشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۶ساعت 8:31 توسط یک مادر
|
شما...
ادامه مطلبما را در سایت شما دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4ma3nafar بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16